سلام امروزفروغودیدم .میگفت ب دیگه نمیره سربازی
پرسیدم ف کجاکارمیکنه گفت داره تونوروزمیره خدمت
خیلی حالم گرفته شدفروغوبغل کردموگفتم :دلم براش تنگ میشه
میخوام دادبزنم
تازه داشت ازت خوشم میومدحالانیستی اس هاموتوگوشی فروغ چک کنی نیستی خودتوبذاری جای غروغ تابامن بحرفی اونم دوسال !وقتی برمیگردی من دیگه دیپلممو گرفتم
راستی !فروغ میگفت دیشب نشسته بودتوتاریکی باتلفن میحرفید.بعدش رفته پاگذاشته رودست ف اونم دادزده :
چته نمیبینی مگه کوری ؟بعدش فروغ گفته باکی میحرفی ؟گفته باطرفم
منظورش چی بودیعنی باکی داشته حرف میزده اه اه اه
اعصابم ریخت بهم .چرا؟
میخوام ازش بپرسم دلش واسم میتنگه یانه ؟
به ب هم میگم خیلی نامرده ازدستش ناراحتم که نمیره خدمت دیگه دوسش ندارم بایدرومن خط بکشه
احساس میکنم یه دختری توزندگیشون هست واسه همین دیگه بهشون هیچ توجهی نمیکنم
آخه من باشمادوتاچی کارکنم هااان؟آخه حالمم بپرسیدمگه چتون میشه نامردا؟من اینقدپیغام میفرستم
دیگه دوستون ندارم
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1